Monday, September 15, 2014

 

شاهنامه پژوهی و فرهنگ‌‌شناسی ی ایرانی ، به پیش و پس از «مسکوب» بخش می‌شود.: گفت و شنود سردبیر سامانه ی "ایرانشهر" با سردبیر "ایران شناخت" در شناخت پایگاه والای "شاهرخ مسکوب" در "فرهنگ شناسی ی ایرانی"



شاهرخ مسکوب (راست) و چلیل دوستخواه (سیدنی- 1998)


فرهنگ
‌شناسی ی ایرانی به پیش و پس از «مسکوب» بخش می‌شود


مسعود لقمان / بزرگمهر: 

* مسکوب چگونه منشی داشت که برخی بر این باورند شخصیت او فراتر از 

آثارش بود؟

جلیل دوستخواه: من بر این باورم که منش والای ایرانی و انسانی شاهرخ مسکوب را در یکایک بخش‌های مرده‌ریگ والا و بی‌همتای او باید جست و یافت و شک ندارم که هر خواننده جوینده و پوینده‌ای، پس از کند و کاو و ژرف‌نگری در کارهای او به همین برآیند، خواهد رسید.
جای دریغ بسیار است که لایه‌های زیادی از جامعه‌ ایران و به ویژه، نسل جوان، هنوز از رویداد پدیداری «مسکوب» در تاریخ فرهنگ این سرزمین، آگاهی چندانی ندارند و اهمیت آن را چنان که باید و شاید، بازنمی‌شناسند

* فرهنگ ایران، مهم‌ترین محور اندیشه‌های قلمی‌شده مسکوب است. او این فرهنگ را چگونه می‌دید و تعریف می‌کرد؟

مسکوب، این فرهنگ را تنها نمی‌دید و تعریف نمی‌کرد؛ بلکه در آن دم می‌زد و با آن، زندگی می‌کرد و بدون آن، هیچ معنایی برای زندگی خود، نمی‌شناخت.

شاهرخ مسکوب از شاهنامه‌پژوهانی کوشا بود که کتاب‌هایی چون «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار»، «سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز»، «تن پهلوان و روان خردمند» و «ارمغان مور» گواه این مدعاست. ارزیابی شاهنامه‌پژوهی چون شما از این کارنامه چیست؟

شاهنامه‌پژوهی مسکوب، در سنجش با همه پژوهش‌های شاهنامه‌شناختی تا روزگار او، متمایز و ممتاز بود. خود او در نخستین سطرهای «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار»، به درستی، گفته است: «هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار فردوسی می‌گذرد. در تاریخ ناسپاس و سِفله‌پرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد و در این جماعت قَوادان و دلقکان که ماییم با هوس‌های ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه، همچنان بر ارباب فضل دربسته و ناشناخته مانده‌است.»
مسکوب نه در بیرون و در کنار شاهنامه، بلکه در درون آن بود و ناب‌ترین و شکوهمندترین دم‌های زندگی خود را هنگام‌هایی می‌دانست که در باغ جاودانه سبز «حماسه ایران» گشت‌‌وگذار داشت و با حکیم بزرگ توس و پهلوانان سرافراز آفریده‌اش دم می‌زد. او با آدمی خوی‌ترین نقش‌‌ورزان این منظومه خورشیدی خرد و فرهنگ، هم‌ذات‌پنداری ‌داشت ‌و در حضور شکوه‌مند آنان، خود را رهاشده ‌از خوارمایگی‌ ‌ایرانی‌ ‌گرفتار و درمانده ‌و شکست‌خورده، می‌انگاشت: «گفت‌وگوی پیران و رستم را، در نخستین دیدار پس از مرگ سیاوش، خواندم و روحم سربلند شد. چه شاهکاری! چه پیرانی! بَه‌بَه! این زبان، بدبختی ایرانی‌بودن را جبران می‌کند.» (روزها در راه، ج ۱، ص ۳۲۶).

*‌ «روزها در راه» (خاطرات روزانه شاهرخ مسکوب) افزون بر اینکه راوی تلخ روشن‌اندیشان زمانه ماست، چه تصویری از او و هم‌نسلانش برای ما برمی‌سازد؟

مسکوب، فرهنگ ایران را تنها نمی‌دید و تعریف نمی‌کرد؛ بلکه در آن دم می‌زد و با آن، زندگی می‌کرد و بدون آن، هیچ معنایی برای زندگی خود، نمی‌شناخت
این کتاب ارجمند، چکیده همه زندگی دشوار و آزمون‌های سرشار او از شاهنامه‌شناسی تا بررسی روز و روزگار اوست. ای کاش، روزی چاپی ویراسته و سزاوار از این اثر والا در ایران نشر یابد.

* از مسکوب چه میراث قابل اعتنایی به یادگار خواهد ماند؟

بی‌گمان، تاریخ فرهنگ‌‌شناسی و ادب‌‌پژوهی‌ ایرانیان، به ویژه در فراخنای «حماسه‌ ملی»، به دو دوره پیش و پس از شاهرخ مسکوب بخش می‌شود. بر ماست که مرده‌ریگ گران‌بار این فرزانه‌ بزرگ روزگارمان را قدر بشناسیم و ارج ‌بگزاریم و پاس ‌بداریم و کار مسکوب‌خوانی و مسکوب‌‌شناسی را پایان‌یافته نینگاریم. ما تازه در آغاز راهیم و جای دریغ بسیار است که لایه‌های زیادی از جامعه‌ ایران و به ویژه، نسل جوان -که بیشترین شمار مردم ایران امروزند- هنوز از رویداد پدیداری مسکوب در تاریخ فرهنگ این سرزمین، آگاهی چندانی ندارند و اهمیت آن را چنان که باید و شاید، بازنمی‌شناسند. این دیگر، خویشکاری همه‌ ما دست‌‌اندر‌کاران فرهنگ و ادب و ایران‌شناسی است که نگذاریم میراث اندیشه و پژوهش او، مهجور و ناشناخته بماند. بایسته است که آن را به میان همه‌ لایه‌های جامعه به ویژه فرهنگیان، دانش‌آموزان، دانشجویان و دانشگاهیان ببریم و بیش از پیش به همگان بشناسانیم تا از این پس، در عرصه‌ فرهنگ و ادب، همه مسکوبی‌ بیندیشیم و مسکوبی سخن بگوییم و مسکوبی‌ رفتار کنیم.
این گفت‌وگو پیشتر در روزنامه‌ی قانون (۲۲ فروردین‌ماه) منتشر شده است.



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?