Sunday, July 06, 2014
ایران یا "پرشیا"؟ - طرح و شرح یک پرسمان مهمّ.
نام بينالمللی بسياری از کشورها با نام محلی و ملی آن کشورها تفاوت دارد؛ مانند «بهارات»، که نام هندی (ملی و محلی) کشور هندوستان (اينديا) است، و «هاياستان»، که نام ارمنی (ملی و محلی) ارمنستان است. جالب آنکه «ارمنستان» (ارمنيا) و «هند» (اينديا) هر دو نامهايی ايرانیاند، اما نه هند و نه ارمنستان هرگز خواهان تغيير نام بينالمللی کشور خود نشدهاند. دويچلند را غيرآلمانیها «آلمان» يا «جرمنی» و هلاس را غيريونانيان «يونان» يا «گريس» مینامند؛ کشور مجيار «هانگری» و مصر «اجيپت» ناميده میشوند؛ ندرلند را «هلند» يا «پِيی با» میخوانند؛ غيرسوئيسیها کشور هلوتيک را «سوئيس» و هلوتيکها را «سوئيسی» مینامند، در حالی که برای سوئيسیها «سوئيس» نام منطقهای کوچک از کشورشان در نزديکی اتريش است. برای همهی جهانيان، سوئيسی نه يک نفر از اهالی اين منطقهی کوچک، که همهی اهالی آن کشورند. نام «يونان» نيز از منطقهی کوچکی از هلاس قديم گرفته شده است؛ اما برای ايرانيان همهی اهالی کشور هلاس (يونان) يونانیاند و نه تنها اهالی منطقهی کوچک ايونی؛ و جالب اينکه هنوز دريايی به نام «ايونی» وجود دارد. حالا اگر مثلاً کشورهای يونان و ارمنستان يا هند از جهانيان بخواهند که از اين پس آن کشورها را تنها به نامهای «هلاس» و «هاياستان» و «بهارات» بخوانند، ممکن است که پس از گذشت چند دهه برای بسياری از جهانيان سردرگرمی ايجاد شود و آنان دقيقاً متوجه نشوند که «بهارات» همان هند تاريخی است يا متوجه ربط و پيوستگی «هاياستان» با ارمنستان و «هلاس» با يونان نشوند. اين اتفاقی است که دربارهی ايران افتاده است و حتی بسياری از ايرانيان را نيز سرگردان کرده است.
مردم ايران کشور خود را همواره «ايران» خواندهاند و «ايران» نام جاودانهی سرزمين ماست. با اين حال، تا سال ١٣١٣، نام ايران در اکثر زبانهای خارجی «پرس» يا «پرشيا» بود و همهی ايرانيان «پرشين»/ «پرژن» خوانده میشدند. اما در دیماه ۱۳۱۳ شمسی، دولت ايران از کشورهای خارجی خواست که از يکم فروردينماه ١٣١٤ در مکاتبات رسمی خود از واژههای «پرشيا»، «پرس» و «پرسه» به جای واژهی «ايران» استفاده نکنند. تا آن تاريخ، ايرانيان هنگامی که میخواستند واژهی «پرشيا» در متنی غيرفارسی را ترجمه کنند آن را بهدرستی به «ايران» برمیگرداندند. آنان میدانستند که هنگامی که خارجيان از «پرشيا» سخن میگويند، منظورشان همان «ايران» است و منظور از «پرشين»/ «پرژن» «ايرانی» است. در همهی ترجمههای آن زمان، «پرشيا» به «ايران» ترجمه میشد؛ چراکه «پرشيا» اصلاً به معنای «ايران» به کار میرفت و نه «فارس» يا «پارس».
وزير خارجهی ايران در سال ١٣١٣ مینويسد که تغيير نام بينالمللی «پرشيا» به «ايران» پيشنهاد سفير ايران در آلمان بود. در آن زمان، در آلمان، تب نژادگرايی و آرياييگری داغ شده بود و چند تن از دوستان آلمانی سفير ايران به او پيشنهاد کرده بودند که ايران نام بينالمللی خود را از «پرشيا» به «ايران»، به معنای سرزمين آريايیها، تغيير دهد تا جهانيان بدانند که ايران يکی از نخستين سرزمينهای آريايی جهان است. دولت ايران وظيفهی بررسی پيشنهاد سفير خود در آلمان را به عدهای از روشنفکران ايران و در رأس آنان سعيد نفيسی واگذار کرد و آنان نيز اين پيشنهاد را مثبت يافتند ــ امری که منجر به صدور بخشنامهی سوم دیماه ١٣١٣ وزارت خارجهی ايران شد که بر طبق آن میبايست از تاريخ يکم فروردين ١٣١٤، نام بينالمللی «پرشيا» کنار گذاشته شود و به جای آن واژهی «ايران» به کار رود.
سعيد نفيسی در نوشتاری در روزنامهی اطلاعات دهم دیماه ١٣١٣ در توجيه اين تغيير نام بينالمللی بيش از هر چيز بر معنای آريايی نام «ايران» تأکيد میکند و مینويسد: «دولت ما به تمام دول بيگانه اخطار کرده است که از اين پس در زبانهای اروپايی نام مملکت ما را بايد ‘ايران’ بنويسند. مملکت ما را به زبان فرانسه ‘پرس’ و به انگليسی ‘پرشيا’ و به آلمانی ‘پرزين’ و به ايتاليايی ‘پرسيا’ و به روسی ‘پرسی’ میگفتند و، در ساير زبانهای اروپايی، کلماتی نظير اين چهار کلمه معمول بود. کلمهی ‘ايرانی’ يکی از قديمترين الفاظی است که نژاد آريا با خود به دايرهی تمدن آورده است. از نخستين روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است، خود را به اسم ‘آريا’ ناميده؛ و اين کلمه در زبانهای اروپايی ‘آرين’ به حال صفتی، يعنی منسوب به آريا و آری، متداول شده است.»
در هر صورت، اگر هدف از اين تغيير نام آن بود که اروپاييان بدانند که ايرانيان از «تبار آريايی»اند، کاملاً نتيجهی وارونه گرفتند: فارغ از آنکه اصولاً امروزه چيزی به نام «نژاد آريايی» وجود ندارد، اين تغيير نام باعث شد که اروپاييان ديگر ربط ايران و پرشيای تاريخی را، که تا سال ١٩٣٥ وجود داشت، نفهمند و اکثراً تصور کنند که ايران يکی از کشورهای عربی تازهبهاستقلالرسيدهی ناشی از تجزيهی امپراتوری عثمانی است و حتی ادعای اينکه ايران ادامهی پرشياست را غيرمنطقی بدانند. اين در حالی است که کشور ايران بيشترين پيوستگی تاريخی را داشته است و، از اين نظر، قابل قياس با کشورهايی مانند مصر و يونان نيست.
باقر کاظمی، وزير خارجهی وقت ايران، که بعدها وزير خارجهی دولت مصدق و رهبر جبههی ملی سوم شد، در بخشنامهی سوم دیماه ١٣١٣ خطاب به همهی نمايندگیهای ايران در خارج از کشور چهار دليل برای اين تغيير نام برمیشمرد: «[۱] ‘پارس’ اطلاق میشد به قسمتی از مملکت معظمی که در ادوار مختلف تاريخ در تصرف سلاطين ايران بوده ... [۲] ايران از لحاظ تاريخی شامل کليهی فلات وسيعی میگردد که در قرون مختلفه همواره تمام يا قسمتی از آن جزو سلطنت ايران بوده ...[۳] از نقطه نظر نژادی نيز، چون مولد و منشأ نژاد آرين ايران بوده، طبيعی است که خودمان نبايد از اين اسم بیبهره بمانيم که امروزه در پارهای از ممالک معظم دنيا سر و صداهايی در اطراف نژاد آرين بلند شده ... [۴] هر وقت کلمهی ‘پرس’ گفته و شنيده میشود، فوراً خارجیها ضعف و جهل و بدبختی و تزلزل استقلال و هرج و مرج و بیاستعدادی مائه سابق ايران را به ياد میآورند ... جای دارد که لغت ‘پرس’، که هميشه خاطرهی اوضاع گذشته را به ياد میآورد، متروک و اسم واقعی مملکت، يعنی ‘ايران’، معمول گردد.» چنان که میبينيم، دلايل باقر کاظمی برای تغيير نام بينالمللی ايران همگی سست و بعضاً بیپايهاند.
خيلی زود برخی از پيامدهای ناخوشايند اين تغيير نام مشخص شد. محمدعلی فروغی، نخست وزير وقت، در سال ١٣٢٠ نوشت که ما نام شناختهشدهی کشورمان را به يک نام ناشناخته تبديل کرديم. در ١٨ اسفند ١٣٢١، محمد ساعد، وزير خارجهی ايران در دولت علی سهيلی، در يادداشتی به سفير آمريکا در تهران مینويسد: «از قراری که اخيراً اين جانب اطلاع يافتهام، در آمريکا، استعمال کلمهی Persia يا Perse به جای ‘ايران’ در نزد توده باعث عدم آشنايی کشور پادشاهی شده و اغلب ايران را با کشورهای ديگر اشتباه میکنند. به اين جهت، به سفارت شاهنشاهی در آمريکا تلگرافاً دستور داده شد که، در موقع خطاب و يا مراجعات و يا در نشريات و جرايد و کنفرانسها و غيره، اصرار نداشته باشند که، به جای ‘پرشيا’ يا ‘پرس’، حتماً کلمهی ‘ايران’ عنوان شود.» اين نامهی وزير خارجه و دستورالعملی که در اين باره برای سفير ايران در آمريکا فرستاد ناقض بخشنامهی تغيير نام بين المللی ‘پرشيا’ به ايران’ بود که در آن استفاده از نام جديد اجباری هم اعلام شده بود.
با گذشت زمان، اشکالات اين تغيير نام هر چه بيشتر مشخص میشد تا آنجا که در سال ١٩٥٩ کميتهای مرکب از چند شخصيت برجستهی دانشگاهی، يعنی حسن تقیزاده، احسان يارشاطر، علیاکبر سياسی، علی دشتی، و عبدالله انتظام، به دولت ايران پيشنهاد کردند که نام بينالمللی ايران دوباره به حالت اول برگردد و از کشورهای ديگر خواسته شود که ايران را به همان نام قديم، «پرشيا»، بخوانند. دولت ايران اين پيشنهاد را پذيرفت؛ اما وزارت خارجهی ايران آن را دقيق عملی نکرد و در يادداشتی خطاب به نمايندگیهای کشورهای بيگانه نوشت که هر کشوری میتواند کشور ايران را به نام «ايران» و يا به نام سنتیاش در آن کشورها، «پرشيا»، بخواند. خود وزارت خارجهی ايران نيز در آن سال شروع به استفاده از هر دو نام کرد. اين يادداشت وزارت خارجهی ايران، با توجه به قاطع نبودنش، اگرچه نتوانست نام بينالمللی ايران را به «پرشيا» برگرداند، کاربرد نام «پرشيا» برای ايران را قانونی کرد؛ و در نتيجه، امروزه، هر ايرانی يا غيرايرانی به هنگام صحبت به زبانهای بيگانه میتواند از «پرشيا» به جای «ايران» استفاده کند.
استفاده از «پرشيا» به جای «ايران» کاملاً قانونی و درست است و ايرادی بر آن وارد نيست؛ اما در همان حال بايد متوجه بود که منظور از «پرشيا» نه فارس يا پارس، که ايران در تماميت آن است و همهی ايرانيان پرژن هستند و پرژن بودن هيچ ربطی به تعلق به گروه يا جمعيتی خاص از ايرانيان ندارد. همچنين بايد توجه داشت که «پرشيا» و «پرژن» را نبايد به «پارس» يا «فارس» ترجمه کرد؛ همچنان که برای ايرانيان همهی يونانيان «يونانی»اند و نه فقط اهالی منطقهی قديمی کوچکی از هلاس امروزی و نيز همهی سوئيسیها سوئيسیاند و نه فقط مردم چند شهرک نزديک به اتريش.
امروزه، پس از گذشت هشتاد سال از تغيير نام بينالمللی ايران، نه تنها بسياری از غيرايرانيان، که حتی خود ايرانيان دچار سردرگمی شدهاند. بسياری از خارجيان گمان میکنند که ايران کشوری عربی است که مردمانش ادعا دارند همان پرشيای تاريخی است، همان گونه که برخی از عراقیها در زمان صدام ادعا داشتند کشورشان ادامهی بابل است. آنان متوجه پيوستگی کامل پرشيا و ايران نيستند و نمیدانند که تنها يک بخشنامهی وزارت خارجه «پرشيا» را به «ايران» تبديل کرد. بسياری از غيرايرانيان از تاريخ پرشيا باخبرند، اما ربط دقيق پرشيا و ايران را نمیدانند؛ و چنان که گفتيم، حتی گاهی برخی از آنان خيال میکنند که ايران، مانند عراق و سوريه و اردن، کشوری عربی است که از تجزيهی امپراتوری عثمانی به وجود آمده است. برخی از روشنفکران و سياستمداران غربی برای آگاهی اين افراد توضيح میدهند که ايرانيان عرب نيستند، بلکه پرژناند؛ و در اينجا تازه سردرگمی ايرانيان آغاز میشود. مقصود سياستمداران يا روشنفکران غربی از آن توضيح اين است که ايران همان پرشياست و ايرانيان همان پرژنهايیاند که، در کتابهای تاريخی، در ذکر وقايع پيش از سال ١٩٣٥، از آنان با اين نام سخن رفته است؛ اما بسياری از ايرانيان به اشتباه تصور میکنند که منظور اين سياستمداران يا روشنفکران غربی اين است که ايرانيان «فارس»اند.
در متون تاريخی غربی، هر گاه سخن از ايران پيش از سال ١٩٣٥ باشد، از کلمهی «پرشيا» استفاده میکنند؛ مثلاً احمدشاه را «پادشاه کشور پرشيا» میخوانند. در اين متون، همهی پادشاهان ايران تا رضاشاه پادشاه پرشيا هستند؛ اما محمدرضا پهلوی «شاه ايران» خوانده میشود، چراکه نام «پرشيا» از سال ١٩٣٥ به «ايران» تغيير يافت. برای غربيان، جنگهای ايران و روس در اوايل سدهی ١٩ جنگهای پرشيا و روسيه است؛ چراکه در آن زمان نام بينالمللی ايران «پرشيا» بود ــ نامی که از يونانيان گرفته شده بود.
چنان که گفتيم، تا سال ١٩٣٥ و سالها پس از آن، مردم ايران میدانستند که منظور بيگانگان از «پرشيا» ايران است؛ اما امروزه سردرگمی زيادی در اين مورد وجود دارد و بسيار ديده میشود که ايرانيان به اشتباه «پرشيا» را به «پارس» يا «فارس» ترجمه میکنند؛ مثلاً عنوان فيلم «پرينس آو پرشيا» را به «شاهزادهی پارسی» برمیگردانند که کاملاً غلط است و برگردان درست آن «شاهزادهی ايرانی» است. البته ترکيب انگليسی "پرينس آو پرشيا" کاملاً درست است، چراکه تا پيش از سال ١٩٣٥ نام ايران «پرشيا» بوده است؛ و در نتيجه اگر ما بخواهيم فيلمی تاريخی، تخيلی يا غيرتخيلی، با عنوان «شاهزادگان ايرانی» درست کنيم، ترجمهی درست آن به زبان انگليسی «پرينس آو پرشيا» خواهد بود و «پرينس آو ايران» غلط است.
در جام جهانی ٢٠٠٦، در سايت فيفا، برای برگزيدن لقب يا شعاری برای تيم ملی فوتبال ايران، «پرشين استارز» بيشترين رأی را آورد. در رأیگيری جام جهانی امسال نيز، «گلوری آو پرشيا» بيشترين رأی را داشت. اما اين نامها نيز به اشتباه به «ستارگان پارسی» و «افتخار پارس» ترجمه شده است. برگزيدن شعار انگليسی «پرشين استارز» يا «گلوری آو پرشيا» برای تيم ملی فوتبال ايران میتواند برای بيگانگان يگانگی و پيوستگی پرشيا (ايران پيش از ١٩٣٥) با ايران کنونی را آشکار سازد؛ اما ترجمهی آنها به «ستارگان پارسی» يا «افتخار پارس» کاملاً غلط است. ترجمهی درست «پرشيا» در زبان فارسی «ايران» است و نه «پارس». کشوری به نام «پارس» وجود ندارد و شاهزادگان و ستارگان و افتخار پرشيا چيزی نيستند جز شاهزادگان و ستارگان و افتخار ايران. اين سردرگمیها و ترجمههای غلط، که ريشه در ناآگاهی تاريخی دارد و نتيجهی تغيير نام بينالمللی ايران است، ممکن است در حس همبستگی ملی ايرانيان آثاری ناخوشايند بگذارد؛ و سخن آخر اينکه نام يا شعار تيم ملی فوتبال ايران در جام جهانی امسال «افتخار ايران» است و نه «افتخار پارس» و «پرژن» همان ايرانی است و نه «پارسی».
مردم ايران کشور خود را همواره «ايران» خواندهاند و «ايران» نام جاودانهی سرزمين ماست. با اين حال، تا سال ١٣١٣، نام ايران در اکثر زبانهای خارجی «پرس» يا «پرشيا» بود و همهی ايرانيان «پرشين»/ «پرژن» خوانده میشدند. اما در دیماه ۱۳۱۳ شمسی، دولت ايران از کشورهای خارجی خواست که از يکم فروردينماه ١٣١٤ در مکاتبات رسمی خود از واژههای «پرشيا»، «پرس» و «پرسه» به جای واژهی «ايران» استفاده نکنند. تا آن تاريخ، ايرانيان هنگامی که میخواستند واژهی «پرشيا» در متنی غيرفارسی را ترجمه کنند آن را بهدرستی به «ايران» برمیگرداندند. آنان میدانستند که هنگامی که خارجيان از «پرشيا» سخن میگويند، منظورشان همان «ايران» است و منظور از «پرشين»/ «پرژن» «ايرانی» است. در همهی ترجمههای آن زمان، «پرشيا» به «ايران» ترجمه میشد؛ چراکه «پرشيا» اصلاً به معنای «ايران» به کار میرفت و نه «فارس» يا «پارس».
وزير خارجهی ايران در سال ١٣١٣ مینويسد که تغيير نام بينالمللی «پرشيا» به «ايران» پيشنهاد سفير ايران در آلمان بود. در آن زمان، در آلمان، تب نژادگرايی و آرياييگری داغ شده بود و چند تن از دوستان آلمانی سفير ايران به او پيشنهاد کرده بودند که ايران نام بينالمللی خود را از «پرشيا» به «ايران»، به معنای سرزمين آريايیها، تغيير دهد تا جهانيان بدانند که ايران يکی از نخستين سرزمينهای آريايی جهان است. دولت ايران وظيفهی بررسی پيشنهاد سفير خود در آلمان را به عدهای از روشنفکران ايران و در رأس آنان سعيد نفيسی واگذار کرد و آنان نيز اين پيشنهاد را مثبت يافتند ــ امری که منجر به صدور بخشنامهی سوم دیماه ١٣١٣ وزارت خارجهی ايران شد که بر طبق آن میبايست از تاريخ يکم فروردين ١٣١٤، نام بينالمللی «پرشيا» کنار گذاشته شود و به جای آن واژهی «ايران» به کار رود.
سعيد نفيسی در نوشتاری در روزنامهی اطلاعات دهم دیماه ١٣١٣ در توجيه اين تغيير نام بينالمللی بيش از هر چيز بر معنای آريايی نام «ايران» تأکيد میکند و مینويسد: «دولت ما به تمام دول بيگانه اخطار کرده است که از اين پس در زبانهای اروپايی نام مملکت ما را بايد ‘ايران’ بنويسند. مملکت ما را به زبان فرانسه ‘پرس’ و به انگليسی ‘پرشيا’ و به آلمانی ‘پرزين’ و به ايتاليايی ‘پرسيا’ و به روسی ‘پرسی’ میگفتند و، در ساير زبانهای اروپايی، کلماتی نظير اين چهار کلمه معمول بود. کلمهی ‘ايرانی’ يکی از قديمترين الفاظی است که نژاد آريا با خود به دايرهی تمدن آورده است. از نخستين روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است، خود را به اسم ‘آريا’ ناميده؛ و اين کلمه در زبانهای اروپايی ‘آرين’ به حال صفتی، يعنی منسوب به آريا و آری، متداول شده است.»
در هر صورت، اگر هدف از اين تغيير نام آن بود که اروپاييان بدانند که ايرانيان از «تبار آريايی»اند، کاملاً نتيجهی وارونه گرفتند: فارغ از آنکه اصولاً امروزه چيزی به نام «نژاد آريايی» وجود ندارد، اين تغيير نام باعث شد که اروپاييان ديگر ربط ايران و پرشيای تاريخی را، که تا سال ١٩٣٥ وجود داشت، نفهمند و اکثراً تصور کنند که ايران يکی از کشورهای عربی تازهبهاستقلالرسيدهی ناشی از تجزيهی امپراتوری عثمانی است و حتی ادعای اينکه ايران ادامهی پرشياست را غيرمنطقی بدانند. اين در حالی است که کشور ايران بيشترين پيوستگی تاريخی را داشته است و، از اين نظر، قابل قياس با کشورهايی مانند مصر و يونان نيست.
باقر کاظمی، وزير خارجهی وقت ايران، که بعدها وزير خارجهی دولت مصدق و رهبر جبههی ملی سوم شد، در بخشنامهی سوم دیماه ١٣١٣ خطاب به همهی نمايندگیهای ايران در خارج از کشور چهار دليل برای اين تغيير نام برمیشمرد: «[۱] ‘پارس’ اطلاق میشد به قسمتی از مملکت معظمی که در ادوار مختلف تاريخ در تصرف سلاطين ايران بوده ... [۲] ايران از لحاظ تاريخی شامل کليهی فلات وسيعی میگردد که در قرون مختلفه همواره تمام يا قسمتی از آن جزو سلطنت ايران بوده ...[۳] از نقطه نظر نژادی نيز، چون مولد و منشأ نژاد آرين ايران بوده، طبيعی است که خودمان نبايد از اين اسم بیبهره بمانيم که امروزه در پارهای از ممالک معظم دنيا سر و صداهايی در اطراف نژاد آرين بلند شده ... [۴] هر وقت کلمهی ‘پرس’ گفته و شنيده میشود، فوراً خارجیها ضعف و جهل و بدبختی و تزلزل استقلال و هرج و مرج و بیاستعدادی مائه سابق ايران را به ياد میآورند ... جای دارد که لغت ‘پرس’، که هميشه خاطرهی اوضاع گذشته را به ياد میآورد، متروک و اسم واقعی مملکت، يعنی ‘ايران’، معمول گردد.» چنان که میبينيم، دلايل باقر کاظمی برای تغيير نام بينالمللی ايران همگی سست و بعضاً بیپايهاند.
خيلی زود برخی از پيامدهای ناخوشايند اين تغيير نام مشخص شد. محمدعلی فروغی، نخست وزير وقت، در سال ١٣٢٠ نوشت که ما نام شناختهشدهی کشورمان را به يک نام ناشناخته تبديل کرديم. در ١٨ اسفند ١٣٢١، محمد ساعد، وزير خارجهی ايران در دولت علی سهيلی، در يادداشتی به سفير آمريکا در تهران مینويسد: «از قراری که اخيراً اين جانب اطلاع يافتهام، در آمريکا، استعمال کلمهی Persia يا Perse به جای ‘ايران’ در نزد توده باعث عدم آشنايی کشور پادشاهی شده و اغلب ايران را با کشورهای ديگر اشتباه میکنند. به اين جهت، به سفارت شاهنشاهی در آمريکا تلگرافاً دستور داده شد که، در موقع خطاب و يا مراجعات و يا در نشريات و جرايد و کنفرانسها و غيره، اصرار نداشته باشند که، به جای ‘پرشيا’ يا ‘پرس’، حتماً کلمهی ‘ايران’ عنوان شود.» اين نامهی وزير خارجه و دستورالعملی که در اين باره برای سفير ايران در آمريکا فرستاد ناقض بخشنامهی تغيير نام بين المللی ‘پرشيا’ به ايران’ بود که در آن استفاده از نام جديد اجباری هم اعلام شده بود.
با گذشت زمان، اشکالات اين تغيير نام هر چه بيشتر مشخص میشد تا آنجا که در سال ١٩٥٩ کميتهای مرکب از چند شخصيت برجستهی دانشگاهی، يعنی حسن تقیزاده، احسان يارشاطر، علیاکبر سياسی، علی دشتی، و عبدالله انتظام، به دولت ايران پيشنهاد کردند که نام بينالمللی ايران دوباره به حالت اول برگردد و از کشورهای ديگر خواسته شود که ايران را به همان نام قديم، «پرشيا»، بخوانند. دولت ايران اين پيشنهاد را پذيرفت؛ اما وزارت خارجهی ايران آن را دقيق عملی نکرد و در يادداشتی خطاب به نمايندگیهای کشورهای بيگانه نوشت که هر کشوری میتواند کشور ايران را به نام «ايران» و يا به نام سنتیاش در آن کشورها، «پرشيا»، بخواند. خود وزارت خارجهی ايران نيز در آن سال شروع به استفاده از هر دو نام کرد. اين يادداشت وزارت خارجهی ايران، با توجه به قاطع نبودنش، اگرچه نتوانست نام بينالمللی ايران را به «پرشيا» برگرداند، کاربرد نام «پرشيا» برای ايران را قانونی کرد؛ و در نتيجه، امروزه، هر ايرانی يا غيرايرانی به هنگام صحبت به زبانهای بيگانه میتواند از «پرشيا» به جای «ايران» استفاده کند.
استفاده از «پرشيا» به جای «ايران» کاملاً قانونی و درست است و ايرادی بر آن وارد نيست؛ اما در همان حال بايد متوجه بود که منظور از «پرشيا» نه فارس يا پارس، که ايران در تماميت آن است و همهی ايرانيان پرژن هستند و پرژن بودن هيچ ربطی به تعلق به گروه يا جمعيتی خاص از ايرانيان ندارد. همچنين بايد توجه داشت که «پرشيا» و «پرژن» را نبايد به «پارس» يا «فارس» ترجمه کرد؛ همچنان که برای ايرانيان همهی يونانيان «يونانی»اند و نه فقط اهالی منطقهی قديمی کوچکی از هلاس امروزی و نيز همهی سوئيسیها سوئيسیاند و نه فقط مردم چند شهرک نزديک به اتريش.
امروزه، پس از گذشت هشتاد سال از تغيير نام بينالمللی ايران، نه تنها بسياری از غيرايرانيان، که حتی خود ايرانيان دچار سردرگمی شدهاند. بسياری از خارجيان گمان میکنند که ايران کشوری عربی است که مردمانش ادعا دارند همان پرشيای تاريخی است، همان گونه که برخی از عراقیها در زمان صدام ادعا داشتند کشورشان ادامهی بابل است. آنان متوجه پيوستگی کامل پرشيا و ايران نيستند و نمیدانند که تنها يک بخشنامهی وزارت خارجه «پرشيا» را به «ايران» تبديل کرد. بسياری از غيرايرانيان از تاريخ پرشيا باخبرند، اما ربط دقيق پرشيا و ايران را نمیدانند؛ و چنان که گفتيم، حتی گاهی برخی از آنان خيال میکنند که ايران، مانند عراق و سوريه و اردن، کشوری عربی است که از تجزيهی امپراتوری عثمانی به وجود آمده است. برخی از روشنفکران و سياستمداران غربی برای آگاهی اين افراد توضيح میدهند که ايرانيان عرب نيستند، بلکه پرژناند؛ و در اينجا تازه سردرگمی ايرانيان آغاز میشود. مقصود سياستمداران يا روشنفکران غربی از آن توضيح اين است که ايران همان پرشياست و ايرانيان همان پرژنهايیاند که، در کتابهای تاريخی، در ذکر وقايع پيش از سال ١٩٣٥، از آنان با اين نام سخن رفته است؛ اما بسياری از ايرانيان به اشتباه تصور میکنند که منظور اين سياستمداران يا روشنفکران غربی اين است که ايرانيان «فارس»اند.
در متون تاريخی غربی، هر گاه سخن از ايران پيش از سال ١٩٣٥ باشد، از کلمهی «پرشيا» استفاده میکنند؛ مثلاً احمدشاه را «پادشاه کشور پرشيا» میخوانند. در اين متون، همهی پادشاهان ايران تا رضاشاه پادشاه پرشيا هستند؛ اما محمدرضا پهلوی «شاه ايران» خوانده میشود، چراکه نام «پرشيا» از سال ١٩٣٥ به «ايران» تغيير يافت. برای غربيان، جنگهای ايران و روس در اوايل سدهی ١٩ جنگهای پرشيا و روسيه است؛ چراکه در آن زمان نام بينالمللی ايران «پرشيا» بود ــ نامی که از يونانيان گرفته شده بود.
چنان که گفتيم، تا سال ١٩٣٥ و سالها پس از آن، مردم ايران میدانستند که منظور بيگانگان از «پرشيا» ايران است؛ اما امروزه سردرگمی زيادی در اين مورد وجود دارد و بسيار ديده میشود که ايرانيان به اشتباه «پرشيا» را به «پارس» يا «فارس» ترجمه میکنند؛ مثلاً عنوان فيلم «پرينس آو پرشيا» را به «شاهزادهی پارسی» برمیگردانند که کاملاً غلط است و برگردان درست آن «شاهزادهی ايرانی» است. البته ترکيب انگليسی "پرينس آو پرشيا" کاملاً درست است، چراکه تا پيش از سال ١٩٣٥ نام ايران «پرشيا» بوده است؛ و در نتيجه اگر ما بخواهيم فيلمی تاريخی، تخيلی يا غيرتخيلی، با عنوان «شاهزادگان ايرانی» درست کنيم، ترجمهی درست آن به زبان انگليسی «پرينس آو پرشيا» خواهد بود و «پرينس آو ايران» غلط است.
در جام جهانی ٢٠٠٦، در سايت فيفا، برای برگزيدن لقب يا شعاری برای تيم ملی فوتبال ايران، «پرشين استارز» بيشترين رأی را آورد. در رأیگيری جام جهانی امسال نيز، «گلوری آو پرشيا» بيشترين رأی را داشت. اما اين نامها نيز به اشتباه به «ستارگان پارسی» و «افتخار پارس» ترجمه شده است. برگزيدن شعار انگليسی «پرشين استارز» يا «گلوری آو پرشيا» برای تيم ملی فوتبال ايران میتواند برای بيگانگان يگانگی و پيوستگی پرشيا (ايران پيش از ١٩٣٥) با ايران کنونی را آشکار سازد؛ اما ترجمهی آنها به «ستارگان پارسی» يا «افتخار پارس» کاملاً غلط است. ترجمهی درست «پرشيا» در زبان فارسی «ايران» است و نه «پارس». کشوری به نام «پارس» وجود ندارد و شاهزادگان و ستارگان و افتخار پرشيا چيزی نيستند جز شاهزادگان و ستارگان و افتخار ايران. اين سردرگمیها و ترجمههای غلط، که ريشه در ناآگاهی تاريخی دارد و نتيجهی تغيير نام بينالمللی ايران است، ممکن است در حس همبستگی ملی ايرانيان آثاری ناخوشايند بگذارد؛ و سخن آخر اينکه نام يا شعار تيم ملی فوتبال ايران در جام جهانی امسال «افتخار ايران» است و نه «افتخار پارس» و «پرژن» همان ايرانی است و نه «پارسی».