Wednesday, July 09, 2014

 

شعری ناب ار یک شاعر روزگارمان


پرسه در بی خاطرگی ی محض 

خسرو باقرپور


جادو شده ام
میانِ این همه نگاه.
گریخته ام به این جزیره ی اندوه.
مشقِ سکوت می کنم
در کابوس هایی که انگار تمامی ندارند.
در گوشِ من صدای تو می آید؛
پچپچه ای گُنگ
که نه به آوازی می ماند
نه به مویه ای مانند است.
گم شده ای در من
و سیمایت در خاطرم نمانده است.
با هم ایم در بی هم بودن
پرسه می زنیم
در بی خاطرگی ی محض.
تنها این درختانِ فروتن اند
که لبخندم را به سر تکان دادنی درود می گویند
و بی هیچ حرفی
مهربانی ی سبزشان را به چشمانم می بخشند.

۲۷ خرداد ۱٣۹٣ - لندن



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?